جدول جو
جدول جو

معنی قلعه باشی - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه باشی
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری اهر و 3هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. این ده دارای 91 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلعه بیگی
تصویر قلعه بیگی
مستحفظ و نگهبان قلعه، دژبان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ / لِ)
بزرگ و سرور لالایان. لالایی که گروهی لله و پرستار اطفال زیر نظر وی باشند
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری دزفول و 10هزارگزی جنوب باختری شوسۀ شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ صِ)
ده کوچکی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند، واقع در 19هزارگزی شمال نهاوند. سکنۀ آن 10 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 18هزارگزی جنوب فهلیان و شمال رود خانه کنی. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 75 تن است. آب آن از رود خانه کنی و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است. این ده معدن گچ دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَ دُرْ رِ)
ده کوچکی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی شوسۀ اردکان به شیراز. سکنۀ آن 18 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ اَ)
مزرعه ای است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مَ)
دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و 8هزارگزی جنوب شوسۀ نظامی تربت جام به جنت آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه گرمسیری است. سکنۀ آن 116 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خُ مُ رُوْ وَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری کوزران و یک هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به چهارزبر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، حبوب، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان اتومبیل میتوان برد. قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 26هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 7هزارگزی باختر شوسۀ شاه زند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 479 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ)
دهی است از دهستان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 12 هزارگزی جنوب بستان آباد و 8 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر، سکنۀ آن 330 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قلعه ایست مستحکم و شهری از نواحی ارمنستان بین ارزنه الروم و خلاط که معادن آهن دارد، (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، حوضی باشد کوچک سر، از اندرون فراخ که آب صحن خانه و آب مبرز در آن جمع میشود، (آنندراج) (غیاث اللغات)، تن شوی، جای دست و رو شستن، (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء)، چاه تن شوی،
- بالوعۀ ابلیس، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ بلا، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ شیطان، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ غول، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ محنت، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز در کنار راه مالرو سنج به کشکک. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 263 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قلعه قلعه بشیر، قلعه ای در زوزن. (از منتهی الارب). از قلاع بشنویه اکراد از نواحی زوزان است. (از معجم البلدان) (از مرآت البلدان ج 1) (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 28هزارگزی شوسۀ کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن معتدل و مایل به گرمی مالاریایی و دارای 4 تن سکنه است. آب آن از رود خانه قره سو و چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی وگلیم بافی است. راه آن مالرو است. این ده محل سکنای ایل حسینکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لله باشی
تصویر لله باشی
لله و اله بزرگ لله ها مهتر لالایان، عنوان احترام آمیز لله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه بیگی
تصویر قلعه بیگی
کلات بغ کلاتبان قلعه داری دژبانی، قلعه دار دژبان
فرهنگ لغت هوشیار
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه بیگی
تصویر قلعه بیگی
((~. بَ))
قلعه داری، دژبانی
فرهنگ فارسی معین
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد